ترکمن سسی- کامران احمدپور در شماره ی امروز خود یادداشتی با عنوان برای ترکمن نشین های اصیل و نجیب و هنرمند،ما برایتان زانو می زنیم منتشر کرد.
به گزارش خبرنگار ترکمن سسی متن یادداشت سردبیر روزنامه نود ورزشی به شرح زیر است:
کامران احمدپور
تيتر پنجشنبه گذشته روزنامه 90 آنهايي را که بايد خوشحال مي کرد، خوشحال کرد؛ منظورم آنهايي است که صرفنظر از اختلافات سياسي و مشکلات موجود داخلي، دشمن کشور و به دنبال تفرقه و جدايي و نفاق و آشوب در کشور هستند.
من چهارشنبه شب تا ساعت 8 شب در دفتر بودم و آن شب به خاطر خستگي مفرط کمي زودتر دفتر را ترک کردم ولي اگر مي بودم و مي دانستم هرگز اجازه چاپ چنين تيتري را نميدادم.
نه اينکه در تيتر قصد و غرض و شيطنتي وجود داشته باشد که اگر داشت بيدرنگ عوامل خاطي را اخراج مي کردم اما اگر بودم هرگز چنين تيتري را چاپ نمي کردم زيرا در فضاي موجود کشور و در محاصره اين همه دشمن و بدخواه، يک روزنامه نگار حرفه اي بايد باهوش و زيرک و آينده نگر باشد و خيلي چيزها را پيشبيني کند و از مردم و عوام و مسئولان چند قدم جلوتر باشد ولي در هر حال باز هم تاکيد مي کنم که اين تيتر در اين فضا فقط سوء استفاده گران را خوشحال کرد و ما را به گوشه رينگ برد.
بگذاريد با هم کمي صادق باشيم و با الفاظ بازي نکنيم، بگذاريد خطرات و آفات اين هوچيگري و ذره بين به دست گرفتن و غوغا سازي و غوغا سالاري را با يک مثال بيشتر روشن کنم.
يادم ميآيد چند سال پيش آن روزها که هنوز شکايت و شکايت کشي باب نشده بود يک مربي فوتبال ذره بين به دست مي گرفت و از روزنامه ها شکايت مي کرد.
براي مثال يکي از موارد شکايتي او اين جمله بود :«... بازيکنان را بعد از بازي در رختکن حبس کرد.» دادگاه اين شکايت را وارد دانست و روزنامه را مجرم شناخت در حالي که سال ها بود اين عبارت کاملا ورزشي و رايج در روزنامه ها و نشريات آن سال ها استفاده مي شد و زماني که يک مربي از عملکرد بازيکنانش ناراحت و عصباني بود بعد از پايان بازي اجازه رفتن را به آنها نمي داد و ساعت ها در رختکن با آنها حرف مي زد تا عصبانيتش را نشان بدهد.
من نمي خواهم رويه آن روزنامه در قبال آن مربي را تاييد کنم چرا که خودم از اين رويه آنها انتقاد داشتم اما اينکه ذره بين به دست بگيري و از کلمه به کلمه بار حقوقي پيدا کني و شکايت کني معلوم است که مسير به همين جا ختم مي شود؛ اين بي اخلاقي ها که يک پيشکسوت پرسپوليس پيشکسوت خود را به شلاق و زندان محکوم مي کند، آن پيشکسوت استقلال ... از قضا همان مربي که از عبارت :«... بازيکنان را در رختکن حبس کرده بود" شکايت کرده بود خودش سال ها بعد با شکايت شاگردش محکوم و روانه زندان شد و من حتم دارم که اين اتفاق براي همين شاگرد نيز رخ خواهد داد.
مي خواهم بگويم اين باتلاقي است که دشمنان و بدخواهان اين مردم و اين کشور درست کردند و اگر حواسمان نباشد روز به روز اين باتلاق وسيعتر و عميقتر و مهلکتر خواهد شد.
به راه انداختن جنگ ها و دعواهاي قومي و مذهبي و براي هر کلمه و عبارت و فيلم، داستاني و بامبول و غائله درست کردن! يادم مي آيد چند سال پيش که به خانه اقوامم در تبريز، زنجان و مراغه و دهات هاي اطراف مي رفتم بيشتر وقتها در خانه شان سيدي هايي از کمدين هاي محلي ميگذاشتند، دور هم مينشستند، آنها را نگاه مي کردند و مي خنديدند.
اتفاقا 80-70 درصد شوخي و طنز اين کمدين هاي محلي شوخي با همشهريان و همزبانان خودشان بود. اصلا کسي به اين داستان ها فکر نميکرد، همه شاد بودند و دور هم زندگي مي کردند. اصلا فرق ما با لبنان و عراق و سوريه و بعضي ديگر از کشورها در همين مسائل بود. يعني شيعه و سني و ترک و لر و کرد و فارس و بلوچ و... بدون کوچکترين مشکلي با هم و در کنار هم زندگي مي کردند در کمال صلح و آرامش! البته با هم شوخي مي کردند و اين شوخي ها را به حساب صميميت و خوش بودن در کنار هم ميگذاشتند نه چيزهاي ديگر. يا مثلا اين صمد و ممد تبريزي ها که چقدر بامزه هستند و چقدر ما تهران نشين ها را دست مي اندازند و با ما شوخي مي کنند. دمشان گرم ما ناراحت نمي شويم که هيچ بلکه لذت هم مي بريم چون دارند با ما شوخي مي کنند؛ اصلا طنز يعني همين! کاريکاتور يعني همين يک جنبه را بزرگ کردن و پرداختن به آن با زبان و شيوه زيباي هنر طنز وگرنه کاريکاتور و هر طنزي اگر از ديدگاه بدبينانه به آن پرداخته شود مصداق توهين و تحقير و تصغير و خوار شمردن سوژه خواهد بود.
اصلا بگذاريد به يک حقيقت تاريخي اشاره کنم که تاکنون کمتر کسي به آن پرداخته است. من و تمام خواهران و برادران در تهران به دنيا آمده ايم تازه پدر و مادرمان نيز از 6-5 سالگي تهران نشين بوده اند اما تمام جدوآباد و اقوام ما آذربايجاني و مراغه اي هستند و به اين اصل و نسب هم افتخار مي کنم. نه اينکه تهراني بودن بد باشد نه آن هم بد نيست اما وقتي به تاريخ مراجعه مي کنيم مي بينيم اصلا تهراني وجود نداشته و ساکنان اصلي تهران در چند کوهپايه و در خانههاي زيرزميني زندگي مي کردند که...( ولش کنيد مي ترسم اين را هم که بنويسم شر بشود!) خوب که نگاه کنيد تاريخي و عاقلانه و مستند، مي بينيد که ريشه همه ما بر مي گردد به همين دهاتهايي که امروز بعضي ها آن را کسرشان مي دانند و تهراني بودن را افتخار که اين افتخار و پز دادن براي آنهايي است که سواد کافي ندارند، اطلاعات کافي ندارند، درک درستي از فرهنگ و ريشه و اصالت ندارند وگرنه کدام درخت است که تيشه به ريشه خود بزند و به آن ببالد.
ريشه همه ما همين قوم ها هستند؛ ترک ها ، لرها، کردها، فارس ها، بلوچ ها و... که قرن ها و بلکه هزاران سال در صلح و آرامش با هم زندگي کردند. به پيشينه هر قوم که نگاه کنيم مي بينيم که هر کدام مثل يک گل هستند و يک بو و زيبايي منحصر به فرد دارند و نمي تواني بگويي کدام بر ديگري برتري دارند.
هر قومي موسيقي خاص خود را دارد، شعرهاي محلي و فولکوريک خود را، فرهنگ و معماري خود را، هنر خود، هنر آشپزي و غذاهاي محلي خود را و هزاران چيز منحصر به فرد ديگر که در يک طبيعت منحصر به فرد آن قوم شکل مي گيرد و اين قوم ها و فرهنگ هاست که يک ايران واحد و متحد را شکل مي دهد و آن را به کشوري زيبا و متنوع تبديل مي کند.
مگر مي شود که تو ايراني باشي و عشق ايران در سر و دل داشته باشي اما قومي را دوست نداشته باشي، اقوامي که باز هم تاکيد مي کنم هر کدام رنگ و بوي خاص خود را دارند و تو نمي تواني بگويي کدام بيشتر و بهتر! اما تيتر روز پنجشنبه «ترکمن ها بايد زانو بزنند»! من مطلب را بارها و بارها خواندم يک مطلب کاملا فني و فوتبالي بود و اينکه ايران براي صدرنشيني چاره اي به جز پيروزي در برابر ترکمنستان ندارد، ترکمنستاني که در ديدار رفت ما را متوقف کرده بود. اين مطلب حتي کري خواني و رجزخواني هم نبود که اگر بود هم باز جاي اشکال و ايرادي وجود نداشت. اصلا فرق فوتبال و ورزش با دنياي سياست در همين است؛ در ورزش کري ميخواني و مبارزه ميکني ، يا ميبري يا مي بازي، بعد از مسابقه با رقيبت دست مي دهي و تمام! اصلا فلسفه ورزش و فوتبال اشائه دوستي هاست نه دامن زدن به اختلافات و کساني که خواسته و ناخواسته، آگاهانه و ناآگاهانه به مسائل قومي و مذهبي دامن ميزنند مسافران يک باتلاق مهلک هستند که سرانجام آن چيزي جز مرگ و نيستي و... نيست.
ترکمنستان يک کشور است نه يک قوم که در اصطلاح رايج به مردم آن و ورزشکاران آن ترکمن مي گويند همانطوري که به يک ازبکستاني مي گويند ازبک نه ازبکستاني، به يک افغانستاني مي گويند افغاني نه افغانستاني و به يک انگلستاني مي گويند انگليسي نه انگلستاني! حالا شايد مردم يک کشور با بعضي از اقوام کشور ما اشتراکات ديني و مذهبي و قومي هم داشته باشند همانطوري که اين اشتراکات در شهرهاي مرزي ما وجود دارد اما وقتي ما با کشور همسايه بازي داريم بايد براي پيروزي کشور همسايه دعا کنيم و تيتر بزنيم؟ توهين با کري و تقاضاي پيروزي کردن فرق دارد؛ «ترکمن ها بايد زانو بزنند» يعني ما بايد ترکمنستان را ببريم همين و بس. هر معنا و تفسير و تاويل ديگر قطعا نمي تواند نيت خير و خوبي داشته باشد. از آن طرف سابقه روزنامه نود و ما نشان داده که ما نه براي اقوام خودمان بلکه براي تمامي کشورها و انسان هاي اين کره خاکي ارزش و احترام قائل هستيم. حتي کشور ترکمنستان هم در ديدار پنجشنبه خود با ايران فقط يک رقيب ورزشي بود و بس و زماني که مسابقه به اتمام رسيد يعني حالا، ترکمنستان براي ما يک همسايه است، يک کشور دوست و همسايه ديرينه که با ما اشتراکات بسيار زيادي دارد همانطور که عراق، ترکيه، تاجيکستان، ارمنستان و... با ما اشتراکات زيادي دارند. تمام کشورها و مردم آن بايد به اين باور برسند که «ما نميتوانيم همسايه خود را دور بيندازيم و چارهاي به جز زندگي مسالمت آميز و صلح طلبانه در کنار هم نداريم.»
يادم مي آيد يک روز براي خداحافظي مصطفي دنيزلي به شام سفارت ترکيه دعوت شده بودم. مصطفي دنيزلي در آنجا جمله اي گفت که خيلي تحت تاثير آن قرار گرفتم: «ايران و ترکيه همسايه هاي خوبي هستند که خيلي دير همديگر را شناختند» امروز بايد سطح فکر و شعور جامعه به قدري بالا باشد که از مرحله شناخت اقوام کشور خود بالاتر رفته و همسايه هاي خود را بشناسيم نه اينکه هنوز در شناخت اقوام خود لنگ بزنيم.
حرف آخر اينکه همه اقوام ايراني براي ما جزئي از ايران عزيز هستند و البته آنها نبايد انتظار داشته باشند که ما براي پيروزي کشور همسايه دست به دعا برداريم.
تمام اقوام ايراني جزئي از ما هستند و ما جزئي از آنها و ما در عمل و نه در شعار نشان داده ايم که چقدر به آنها افتخار مي کنيم همانطور که روزنامه نود براي اولين بار صفحه مخصوص به آذربايجان را راه انداخت و در اين راه خيلي ها به ما طعنه و تهمت زدند و ما بوديم که براي اولين بار در نشريات کشور ستون مخصوص استانهاي خوزستان، گيلان، مازندران، اصفهان، لرستان و .. را راه اندازي کرديم.
اتفاقا روز چهارشنبه تيتر يک ما اختصاص به سردار آزمون دردانه ترکمن صحرا داشت و البته خيلي از روزهاي ديگر نيز به فرزندان شايسته ترکمن صحرا يعني فرهاد قائمي، سردار آزمون، عزتاله پورقاز و... پرداخته ايم و آنها را ستوده ايم.
در پايان بايد از همراهي و بينش و بصيرت بالاي بعضي از رسانه هاي ترکمن صحرايي همچون «ترکمن سسي» اولکاميز، حاجي قربان ورزشي نويس برجسته ترکمن و ساير نويسندگان و سايتها و روزنامههاي با بصيرت آن ديار که آگاهانه براي کور شدن تفرقه افکنان قلم زدند و نوشتند تقدير و تشکر کنم .
ترکمن صحرا و گنبد و تمام ترکمن ها پاره تن ايراني و ايران هستند با آن نژاد اصل و نجيب ، فرهنگ و هنر غني و طبيعت بکر و مثال زدني که صداي موسيقي و دو تار سحر انگيزش و اشعار سحرانگيز مختوم قلي هر هنر دوستي را شيفته خود مي کند. ما اين تيتر و اين جنجال کاذب را نه به چشم يک تهديد بلکه فرصتي براي نزديکي و رفاقت بيشتر با ترکمن هاي عزيز مي بينيم و بس ... براي نشان دادن دوستي و برادري ما برايتان زانو مي زنيم و دست دوستي و برادري به سوي شما دراز مي کنيم.
دیدگاهها