c_300_250_16777215_10_images_11123.jpg

 

ترکمن سسی - گلدی نظری - سال تولد مختومقلی به درستی شناخته شده نیست. تاکنون محققین به عنوان سال ولادت مختومقلی به سالیان مختلفی اشاره کرده اند.


 باید گفت در این خصوض تاکنون هیچ سند مکتوبی بدست نیامده است. خود شاعر نیز در اشعارش اشاره صریحی به آن نکرده است. لذا محققین جهت بدست آوردن سال ولادت مختومقلی سال وفات شاعر و سن او در زمان وفات را مبنای کار خود  قرار داده اند.

وامبری برای اولین بار سال وفات مختومقلی را در حدود سال 1783 میلادی دانسته بود. اما وی به سن شاعر در زمان وفاتش اشاره ای نکرده بود.

محققین ترکمنستان برای بدست آوردن سالهای وفات و ولادت شاعر به راویت ها و اشعار باقی مانده از شاعر استناد کرده اند که هر دوی اینها به دلیل بی پایه بودن برخی روایت ها و یافت شدن اشعار نویافته بر میزان پیچیدگی موضوع افزود.

آخوندف گرگانلی شاید جزو اولین ها در این موضوع بود. وی در سال 1939 میلادی با پیش کشیدن روایتی ادعا نمود: «مختومقلی به سال 1195 هجری قمری در 49 سالگی چشم از جهان فروبسته است» او به استناد همین سخن نیز سالهای 1731 و 1780 میلادی را به عنوان سالهای ولادت و وفات مختومقلی مطرح نمود. به رغم این ادعای آخوندف گرگانلی، مختومقلی خود در شعری از 50 سالگی خویش خبر داده بود: (قاریدیقچه قول دان گیتدی انصافیم    ایا دو ست لار اللا یتیشدی سالیم) این بیت نادرست بودن وفات مختومقلی در 49 سالگی را نشان می دهد.

بعد "روحی علی اف" در مقدمه مجموعه اشعار مختومقلی که به همراه آخوندف گرگانلی به چاپ رسانده بود سالهای 1733 و 1782 را به عنوان سالهای ولادت و وفات مختومقلی اعلام کرده نوشت: «مختومقلی به سال 1733 میلادی در کرانه اترک در منطقه ”گینگ جای" و در جوار تپه ای بنام "آق تپه" چشم به جهان گشوده حدود 50 سال بعد نیز به سال 1782 میلادی چشم از جهان فروبسته است.» بعداز آن سال 1733 میلادی در ترکمنستان به عنوان سال تولد مختومقلی در کتب درسی تا سال 2014 میلادی تدریس میشد.


ب. آ.قری اف نیز در مقاله ای به سال 1945 میلادی همان "نظر روحی علی اف" را در باره سالهای ولادت و وفات مختومقلی مورد تایید قرار داد. به رغم ادعای کسانی چون آخوندف گرگانلی و روحی علی اف و "ب. قاری اف"که وفات مختومقلی را در میانسالی و در حدود 50 سالگی دانسته بودند در سالیان بعد گروهی از محقیقین در درستی این سال ها تشکیک کرده اند.

در این مقوله "ب.آ. قری اف" جزو اولین ها بود. وی به سال 1950 میلادی در مقاله ای ضمن تشکیک در سال های ولادت و وفات مختومقلی نوشت: «در اینباره هیچگونه مستندات تاریخی برجای نمانده است.»در سال 1960 میلادی نیز "ر. رجب اف" در مقاله ای نوشت: احتمالاً مختومقلی زودتر از سال 1733 میلادی به دنیا آمده است.

ماتی کوسایف نیز در سال 1960 میلادی در مقدمه "دیوان مختومقلی فراغی"چاپ 1960 میلادی ضمن تایید سال 1733 میلادی به عنوان سال ولادت مختومقلی، به استناد مناظره ای که به زعم وی در سال 1211هجری قمری روی داده بود وفات مختومقلی را یکسال بعداز مناظره فوق دانست. مناظره ادعایی ماتی کوسایف چنانچه واقعیت نیز داشته باشد، به سال 1222 هجری قمری (1807) اشاره داشت نه سال 1211 هجری.

در واقع این اختلاف از در نظر نگرفتن سال وفات پیامبر اسلام در سال 11 هجری قمری بود. نکته ای که ماتی کوسایف در بدست آوردن سال وقوع مناظره فوق از آن غفلت ورزیده بود. البته این خطای محاسباتی بعدها توسط کسانی چون آنه قربان آشیروف اصلاح گردید.

ماتی کوسایف در سال 1972 نیز به استناد سخنان فردی بنام "بایری قاضی" که از آرشیو شخصی آخوندف گرگانلی بدست آورده بود، معتقد بود «مختومقلی در سال 1813 میلادی در سن هشتاد سالگی چشم از جهان فروبسته است.»وی برای اثبات این ادعا به قطعه شعر "اوستاده بللی" استناد کرد که در آن، مختومقلی به زعم ماتی کوسایف به هشتاد سالگی خود اشاره کرده بود. (حرص اوریبان قان لار یووتدینگ اللیک دا / گل نه ایش بیتریدینگ سگسن ییلیق دا)

اما برداشت ماتی کوسایف از این بیت نادرست بود و اشاره مختومقلی به نوع بشر بود نه شخص خودش. در هر حال ماتی کوسایف تا پایان عمر خود به سال 1733 میلادی به عنوان سال ولادت مختومقلی وفادار ماند. بعد کسانی چون صالح مرادوف ، قرباندردی گلدیف و آنا نفس اف نیز ادعای ماتی کوسایفرا در باره سال وفات مختومقلی مطرح کرده اند.


از دیگر کسانیکه معتقد به وفات مختومقلی در کهنسالی بوده اند از نورمحمد عاشورپور می توان نام برد که وی نیز ضمن اذعان به این که تعیین زمان دقیق سال های ولادت و وفات مختومقلی ممکن نیست، می نویسد: «ولادت مختومقلی در سالهای دهه ی بیست قرن هجدهم و وفات وی نیز بین سالهای 1796 و 1800 میلادی روی داده است و بدین ترتیب ایشان سن مختومقلی در زمان وفات را حدود 75 الی 80 سال دانسته بود.»

عاشورپور جهت اثبات ادعای خودبه بیتی از قطعه شعر "شوندا دیر" که در آن مختومقلی به "سلیم شاه" که حاکم مکه و فرزند سلطان بوده است اشاره کرد. (اول سلیم شاه مکه خانی ابن سلطان آنده بار) به زعم عاشور پور، شخص مورد نظر در این بیت همان سلطان "سلیم سوم" عثمانی است که بین سالهای 1789 و 1807میلادی بر عثمانی از جمله بر شهرهای مقدس مکه و مدینه حکمرانی کرده بود و مختومقلی نیز نام وی را از زبان حجاج ترکمن شنیده است.

باتوجه به اینکه مختومقلی در شعر فوق به نام بیش از ده تن از پیامبران و اولیاءالهی اشاره کرده است و همگی آنها نیز در زمان حیات مختومقلی در قید حیات نبوده اند ادعای عاشور پور نیز در اینباره نمی تواند درست باشد. به باور ما سلیم مورد نظر در این شعر می تواند سلطان "سلیم اول" عثمانی مشهر به یاویز باشد که اولین سلطان عثمانی بود که ضمن تصرف شهرهای مکه و مدینه مفتخر به عنوان "خادم حرمین الشریفین" شد که از قضا فرزند سلطان نیز بود.

همچنین عاشورپور جهت اثبات وفات مختومقلی در کهنسالی به قطعه شعر "آد ایسلارین" استناد کردکه در آن مختومقلی  آرزوی عمر طولانی هشتاد ساله کرده بود. عاشور پور باز به استناد شعر "دوکور بولدیق یاشیمیز" ادعا کرد، مختومقلی به این آرزوی خود رسیده است.

می دانیم مختومقلی در قطعه شعر "دوکور بولوق یاشیمیز" ترکمن ها را به اتحاد و یکپارچگی دعوت کرده است.به زعم عاشور پور مختومقلی این شعر را بعد از حملات سهمگین آقامحمد خان قاجار به ترکمن ها در میانه دهه 90 قرن هیجدهم سروده است.

به باور عاشور پور این شعر تاییدی بر زنده بودن شاعر در آن سالها دارد.  اما زمانیکه بدانیم مختومقلی قطعه شعر "دوکر بولدیق یاشیمیز" را در میانه دهه 60 قرن هیجدهم سروده است باطل بودن ادعاهای عاشورپور آشکار می شود. چراکه مختومقلی در این شعر به "کمال خان افغان" اشاره می کند که در همین سالها در میان گوکلان ها میزیسته است.

عاشورپور در بخش "اعلام" متن انتقادی خود، حتی پا را فراتر از این نهاده سال وفات مختومقلی را در حدود سال 1813 میلادی دانسته است. چه بسا وی نیز به مانند ماتی کوسایف معتقد به درستی گفته های "بایری قاضی" بوده است که ادعا کرده بود «مختومقلی در سال 1813 میلادی از دنیا رفته است.»


رومانقولی موستاکوو نیز در کتاب "مختومقلی و ادبیات شرق" جهت اثبات وفات مختومقلی در ابتدای قرن نوزدهم می نویسد: «برخی از اشعار مختومقلی که حدس زده می شود در اواخر حیاتش سروده باشد مؤید این حقیقت است که در زمان سرودن آن اشعار در حیات سیاسی و اجتماعی و اخلاقی جامعه ترکمن تحولات بنیادین رخ داده است و سیستم فئودالی روبه ضعف نهاده سیستم بورژوازی مبتنی بر سرمایه و بازار درحال محکم کردن پایه های خود بوده است و به دلیل ارزش مند شدن پول و سرمایه، مقامات دولتی، قاضی ها و مفتی ها شروع به گرفتن رشوه کرده اند و افراد محترم سابق در جامعه از ارج و منزلت افتاده اند و کارهای زشت و گناه آلود در جامعه رو به فزونی نهاده است. مختومقلی این تغییرات را در قطعه شعر "بیلمه نم یاقین می آخر زمانه" از نشانه های قیامت دانسته است همچنین در قطعه شعر "قاچا باشلادی" تایید کرده است که مردم جهت رسیدن به پول و ثروت به هرکار زشت و پلید روی آورده اند.»


در خصوص ادعاهای موستاکوف باید گفت اولا جامعه ترکمن در قرن هیجدهم جامعه ای فئودالی نبوده است بلکه جامعه ای عشیرتی برمحور فعالیت های دامپروری و اندکی نیز کشاورزی بوده است.ادعای فئودالیته بودن جامعه ترکمن در قرن هیجدهم محلی از اعراب ندارد. تحلیل موستاکوف بیشتر منطبق با تحولات سیاسی و اجتماعی جوامع اروپایی است تا جامعه ترکمن.


در واقع تحول جامعه، از اقتصاد مبتنی بر نظام فئودالی به اقتصاد مبتنی بر سرمایه و صنعت، متعلق به جهان غرب است که با وقوع انقلاب صنعتی در اروپا شروع و با وقوع انقلاب کبیر فرانسه نیز جایگاه خود را تثبت کرد.


ثانیاً اشعار مورد ادعایی موستاکوف در هیچ نسخه خطی معتبر دیده نشدند. این اشعار تنها از یک نسخه کم ارزش بدست آمده اند که در لابلای اوراق آن، علاوه بر این اشعار، اشعار متعلق به دیگر شاعران نیز گنجانده شده است.


ثالثاً، چنانچه پای دلایل دیگر در میان نباشد با استناد به اشاره کلی شاعران نسبت به رواج بی اخلاقی ها و نا هنجاری ها در جامعه، نمی توان به یک مقطع زمانی خاص دست یافت. اینگونه ناهنجاری ها میتوانند در هر مقطع زمانی روی بدهند.


به باور ما راز سال وفات مختومقلی در سخنان وامبری نهفته باشد. وی در بیان شرایط حاکم بر جامعه ترکمن در زمان وفات مختومقلی می گوید: «در زمان وفات مختومقلی ترکمن های یموت و گوکلان برغم داشتن خون مشترکی که در رگ هایشان در جریان بوده است، در حال کشتار و چپاول یکدیگر بوده اند.» پیدا کردن این مقطع زمانی در روابط یموت ها با گوکلانها می تواند ما را به سال وفات مختومقلی رهنمون شود.

با بررسی تحولات تاریخی ترکمن صحرا در نیمه دوم قرن هیجدهم روابط خصمانه ای که وامبری به آن اشاره کرده تنها در دهه هشتاد قرن هیجدهم میان گوکلانها با یموت ها برقرار بوده است و قبل و یا بعداز آن ما شاهد چنین روابط خصمانه نبوده ایم. بلکه در بسیاری از موارد روابط این دو ایل دوستانه و برادرانه بوده است. تاجائیکه مختومقلی در دهه شصت قرن هیجدهم در شعری از خداوند می خواهد که به اتحادی که بین یموت و گوکلان بدست آمده است رونق ببخشد (رواج برگیل یموت گوکلانگ بیرلیک نه/ اول کمال خان اوغان بولسین باشیمیز)

البته در دوران بعداز نادرشاه، گوکلانها جانب احمدشاه درانی و یموت ها نیز جانب محمدحسن خان قاجار را گرفته بودند. با دور شدن احمدشاه درانی از خراسان (در سال1755 میلادی) و کشته شدن محمد حسن خان قاجار در ابتدای سال 1759 میلادی سران یموت و گوکلان به فکر همکاری و اتحاد افتاده اند که مختومقلی در شعر (دوکور بولدیق یاشیمیز ) به آن اشاره کرده است.

صنیع الدوله نیز در مطلع الشمس به اتحاد یموت ها و گوکلانها برعلیه قزلباش ها در همان مقطع زمانی اشاره می کند که درنتیجه آن، قوم گرایلی ساکن در کالپوش مجبور به مهاجرت به دیگر مناطق شدند. مختومقلی در اشعار "سونگی داغی" و "اونگی آردی بیلینمز" نیز به اتحاد و روابط برادرانه یموت ها با گوکلان ها اشاره کرده است.
گوکلانگ یموت تاصیب ادیپ اوزوندانچکدی قشون اونگی آردی بیلینمز
و یا در شعر سونگی داغی می گوید: (ای سودیگیم سونگی داغی داغدانلی دیر بیلینگ سنینگ / دوشمان گورسه دودیلاشار یموت گوکلانگ ایلینگ سنینگ) مختومقلی آرزو کرده بود دیگر اقوام ترکمن از جمله تکه ها ، یازیر ها و آل ایلی ها نیز به اتحاد بین یموت و گوکلانپیوسته تشکیل دولت دهند که این آرزوی شاعر جامع عمل نپوشید.

با این وجود اتحاد بین یموت و گوکلان در سایه تقلای کسانی چون مختومقلی تا دهه هشتاد قرن هیجدهم استمرار پیدا کرد. اما به گزارش منابع تاریخی اتحاد بین یموت و گوکلان در دهه هشتاد قن هیجدهم به پایان راه خود رسید. که این موضوع دو دلیل عمده داشت. دلیل نخست اینکه تحرکات حسینقلی خان جهانسوز - برادر کوچکتر آقا محمد خان قاجار - که در سال 1770 میلادی از طرف کریم خان زند حاکم دامغان شده بود، بخشی از یموت ها را به خود جلب کرد. گوکلانها نه تنها به وی نپیوسته اند بلکه با او به مخالفت برخاستند.

حسینقلی خان در سال 1774 میلادی به گوکلانها در منطقه "قره شیخ تپه" حمله نموده دست به کشتار و چپاول زد. دو سال بعد نیز– احتمالاً به تقاص همین حمله- بدست گوکلانها کشته شد. به هر حال تصور بر این است که در نتیجه پیوستن بخشی از یموت ها به حسینقلی خان جهانسوز،  اتحاد بین گوکلانها با یموت ها ترک خورده باشد. اما با آمدن آقامحمد خان قاجار در سال 1782 میلادی به استرآباد، و پیوستن اکثریت سران یموت به وی، ترک ایجاد شده در روابط یموت ها با گوکلانها عمیق تر نیز شد. تا جائیکه سران گوکلان به فکر پیدا کردن متحدی جدید برای خود افتادند. این متحد بهتر از علیمراد خان زند نمی توانست باشد که به فکر سرکوب آقامحمدخان قاجار افتاده بود.   


غفاری در تاریخ گلش مراد ذیل وقایع سال 1197/1783 از آمدن بیش از سه هزار ترکمن صاین خانی به نزد علیمراد خان زند به همراه دو تن از سران ایل و مردی بنام افضل خواجه که رتبه صوفیگری داشته است خبر می دهد. باتوجه به اینکه در دوره حیات مختومقلی صوفیگری در نزد گوکلانها بیشتر رواج داشته است تا یموت ها، آنچه را که غفاری تحت عنوان "ترکمن های صاین خانی" به آن اشاره کرده، غیر از گوکلانها ایل دیگری نمی تواند باشد.

از سویی دیگر، در همین زمان یموت ها در رکاب آقا محمد خان قاجار بوده اند و آنها در جنگی که بسال 1784 میلادی / 1299 هجری قمری در استرآباد بین سپاهیان علیمراد خان زند و آقامحمد خان روی داد، از خان قاجار پشتیبانی کرده اند. ما یکسال بعد نیز شاهد حمله "یگلک سردار یموت" به مازندران هستیم که وی به هنگام مراجعت از این حمله، بدست گوکلان ها کشته می شود. یگلک سردار در سال 1785 میلادی زمانیکه آقامحمدخان در اصفهان بود، دست به حمله به کیاسر مازندران زد. آقا محمدخان از حکام محلی تنبیه یگلک سردار را خواستار شد. اما این تنبیه نه از جانب خوانین مازندران و یا استرآباد بلکه از جانب گوکلان ها به اجرا درآمد. گوکلان ها به هنگام مراجعت یگلک سردار راه را بر او بسته او را کشتند و اموالش را به غارت بردند.

در هر صورت در همین سالها دشمنی بین یموت و گوکلان در اوج خود بوده است. چه بسا مختومقلی قطعه شعر "نقصانه گلگای" را ناظر به همین شرایط سروده است که در آن ضمن برشمردن مضرات دشمنی و برادر کشی، آنرا مایه ی تسلط بیگانگان دانسته است [آغزی آلالیق آیرار ایلی دیرلیک دان/ دولت دونوپ نوبت دوشمانه گلگای] با تشدید دشمنی ها بین یموت و گوکلان، مختومقلی در صدد اصلاح امور برآمده است اما موفق نشده است. وی که زحمات طولانی خود در ایجاد و حفظ اتحاد بین یموت و گوکلان را در حال نابودی می دید به قول وامبری با چشمانی خونبار چشم از جهان فرو بسته است.

به هر حال اندکی بعد از وفات مختومقلی، سران گوکلان نیز حاضر به تبعیت از آقامحمد خان قاجار می شوند. به قول ساوری در تاریخ محمدی، زمانیکه آقامحمد خان در سال 1207 هجری/ 1793 میلادی قصد سرکوب یموت ها را کرده بود از سران ایل یموت خواست که به مانند گوکلانها به وی جنگجو و گروگان بسپارند و چون سران یموت از سپردن گروگان خودداری کردند به سرکوب آنها در "چال اویوق" اقدام نمود. درگیری با شکست یموت ها و سپردن گروگان و جنگجو به خان قاجار پایان یافت.

داستان "خوجامبردی خان" اثر "عبدالله شاه بنده" به وقایع بعداز جنگ "چال اویوق" اشاره دارد. به هر حال بعداز تسلط آقامحمدخان بر ترکمن صحرا درگیری بین یموت ها و گوکلان ها تا حدود زیادی فروکش کرد تا جائیکه در سال 1813 میلادی این دو ایل در قیام خواجه یوسف کاشغری برعلیه فتحعلی شاه قاجار متحد شده هزاران جنگجو را جهت کمک به خواجه یوسف کاشغری روانه کارزار کرده اند.


آقامحمد خان در سال 1210 هجری قمری/ 1796 میلادی که جهت تصرف خراسان عازم مشهد بود، وی در مسیر حرکت وقتیکه به مساکن گوکلانها نزدیک شد تنبیه آنها را بر خود لازم دانست چراکه به زعم وی گوکلانها در این اواخر در خدمتگذاری به قاجاریه کوتاهی می کرده اند.  حدس زده می شود که سرکوب گوکلانها در حوالی خرابه های شهر جرجان قدیم روی داده باشد.

چراکه آقامحمدخان در این حمله، عقبه قشون را در منطقه چمن ساور [در شمال علی آباد کنونی] قرار داده بود که حدس زده می شود نزدیک میدان نبرد بوده باشد. به باور ما در زمان وقوع این حملات مختومقلی فراغی در قید حیات نبوده است چرا که در میان اشعار وی شعری که ناظر بر حملات و جنایات آقامحمد خان در حق یموت ها و یا گوکلانها بوده باشد دیده نمی شود.

آنچه را که عاشورپور دراین خصوص به استناد قطعه شعرهای دوکور بولدیق یاشیمیز و گوکلانا دعا کرده است، بنا به دلایلی که ارائه شد نادرست است.
با دلایل ارائه شده باید گفت، وفات مختومقلی در حدود سال 1200 قمری / مصادف با سال 1786 میلادی روی داده است و در آن زمان مختومقلی در حدود 60 سال سن داشته است.


مختومقلی در تعدادی از اشعار خود به سنین عمرش اشاره کرده است. از جمله در یک مورد به سی سالگی، در دو مورد به سی و چهار سالگی و در یک مورد نیز به 50 سالگی اشاره کرده است. وی بعداز آن در خصوص سنین عمرش به هیچ عددی اشاره نکرده است ولی از محتوای برخی از اشعار مشخص می شود که وی بعداز پنجاه سالگی نیز در قید حیات بوده است. او در قطعه شعر "داش قالدی"می گوید «فصل های بهار و تابستان عمر خود را سپری کرده و در حال گذراندن فصل پاییز عمرش است و زمستان زندگی اش نیز در پیش رو قرار دارد.» (قاری لیق یتیشدی مونگ کلفت بیلن / میزان اوتدی خزان گلدی قیش قالدی).

با توجه به اینکه مختومقلی در جایی دیگر، چهار فصل عمر آدمی را 90 سال دانسته است. (توغسان دولوپ تمام بولسون قیشیمیز) با در کنار هم قرار دادن این دو شعر می توان حدس زد که وی در زمان سرودن قطعه شعر "داش قالدی"نزدیک به شصت سال عمر داشته است. به هر حال در اشعار مختومقلی حتی در اشعار نویافته او، به عددی بالای شصت سال اشاره نشده است. در هر صورت او سن پیامبر اسلام را درک نکرده از دنیا رفته است. با توجه به جایگاهی که سن پیامبر اسلام در نزد ترکمن ها دارد چنانچه مختومقلی به این سن مقدس رسیده بود در اشعار خود حتماً به آن اشاره میکرد. حتی در اشعار نویافته مختومقلی نیز اشاره ای به سن پیامبر اسلام نمی شود. در یکی از همین اشعار صحبت از نزدیک بودن شصت سالگی (آلتمیشه عزم اوردی قارتاشان سالیم / رحم ادان بولمادی بختم قره دیر) و در شعری دیگر نیز صحبت ازدرحال پشت سر گذاشتن 60 سالگی شده است:
داد ایلاب چکرم آنچه کایشی        عمریم گچیب بارار آلتمیش سال بیلن


با توضیحاتی که در بالا ارائه شد وفات مختومقلی در دهه هشتاد قرن هیجدهم و در حدود شصت سالگی شاعر اتفاق افتاده است. با این حساب باید گفت، ولادت او نه در سال 1733 میلادی بلکه چند سال قبل از آن و در دهه بیست قره هیجدهم روی داده است. موضوعی که عاشور پور و بعداز آن آنه قربان آشیروف نیز به آن اشاره کرده اند. اما دلایلی که آنها پیش کشیده اند مبنای درستی نداشت. به عنوان مثال آنه قربان آشیروف برای بدست آوردن سال تولد مختومقلی به بیتی از قطعه شعر نویافته "چاودیرخان" استناد می کند که شاعر در این شعر می گوید: «ای چاودیر خان! با مرگ تو سرم را که موهایش جو گندمی گشته است، دُمان فرا گرفته است و قوه تشخیص خود را از دست داده است.» (معنی ساچا بیلمز چالاران باشیم  / بوراب آلدی اونی دومان چاودیرخان) آشیروف به استناد همین شعر میگوید: «چنانچه مختومقلی این شعر را بعداز آخرین حمله احمدشاه درانی به خراسان بسال 1184هجری/1770 میلادی سروده باشد براساس همین شعر در آن زمان وی در سنین میانسالی با محاسنی جوگندمی بوده است به عبارت دیگر وی درآن زمان شاعر حداقل 45 سال سن داشته است.» آشیروف با پیش کشیدن این دلیل، ضمن رد سال 1733 میلادی سال به عنوان سال تولد مختومقلی، سال 1724 میلادی را سال ولادت وی دانسته است که به نظر میرسد این سال در حال حاضر در ترکمنستان به عنوان سال ولادت مختومقلی پذیرفته شده است.


ادعای آنه قربان آشیروف به چند دلیل نمی تواند درست باشد.
1-به استناد منابع تاریخی از جمله نامه های احمدشاه درانی به سران گوکلان، رفتن چاودیرخان به نزد احمدشاه درانی درسال 1167 ویا 1168 هجری اتفاق افتاده است نه در سال 1184 هجری.
2-سفید شدن و یا جو گندمی شدن محاسن افراد نمی تواند مبنای دقیقی برای سنجش سن افراد باشد. دلایل گوناگون بخصوص دلایل ارثی و ژنتیکی در سفید شدن موی افراد دخیل هستند.
3-این شعر جزو اشعار نویافته بوده وتاکنون در هیچ نسخه خطی بدست نیامده است لذا بهتر است در موضوعات حساسی چون کشف سال ولادت مختومقلی از استناد به اینگونه اشعار اجتناب شود.
ما با پیش کشیدن برخی دلایل، سال  1726 میلادی را سال ولادت مختومقلی دانستیم. اما سوال اینجاست، آیا برای این سال می توان دلیلی از اشعار شاعر بدست آورد؟ گفتیم مختومقلی در برخی اشعار خود به سنوات عمر خویش اشاره کرده است که در دو مورد می گوید که به سی و چهار سالگی رسیده است. (قطعه شعرهای نظرایله و جوشا دوشوپ سن)به باور ما راز سال ولادت مختومقلی در فهم درست این دو قطعه شعر نهفته است. در ظاهر امر این دو قطعه شعر به مانند دهها قطعه شعر مختومقلی در مذمت دنیا سروده شده اند. آیا مختومقلی قبل از 34 سالگی نیز در مذمت دنیا شعر می سروده است؟ جواب این سوال برای ما کاملاً مشخص نیست. ولی با ارائه دلایلی چند می توان حدس زد که وی قبل از اشعار فوق، چند شعر در موضوعات تاریخی، از جمله اشعار اوغلوم آزادیم،  بولار گلمه دی ، عالی سیزینگدیر و عرش اعلایه را سروده است.

وی در مناظره با دولت محمد آزادی به وی اطمینان می دهد که به دنبال مال دنیا نیست. به نظر می رسد مختومقلی از جوانی در راستای آموزه هایی که از پدرش گرفته است آدمی دنیا گریز بوده است. با این وجود در قطعه شعرهایی که در 34 سالگی سروده است مزمت و نکوهش دنیا در اوج است و خبر از انقلابی می دهد که بنیان مختومقلی را زیر و رو کرده است. این انقلاب از جنس انقلاباتی بوده است که بسیاری از عرفای مشرق زمین در 40 سالگی آن را تجربه کرده اند. خود مختومقلی 40 سالگی را سن کمال عقل آدمی دانسته است (قرقینگا قدم اوردینگ  / کامل سن هوشه یتدینگ) . برغم اهمیت چهل سالگی،مختومقلی در اشعار خود مستقیماً به چهل سالگی خویش اشاره نکرده است اما به 34 سالگی اش در دو جا اشاره می کند. به نظر میرسد مختومقلی با تاکید بر 34 سالگی خود در دو جا خواسته است به واقعه ای اشاره بکند که باعث تحول درونی شدید در او شده است. واقعه آنچنان مهم بوده است که مختومقلی در دو شعر، 34 سالگی را نقطه عطفی در تکامل فکری و نگرشی خود دانسته است. و زندگی قبل از آنرا عبث و بیهوده پنداشته است.
مختومقلی همه یوله باش اوردینگ/ چوخلار بیلن گزدینگ توردینگ اوتوردینگ
یالانچی دا نه حظ اتدینگ نه گوردینگ / ایمدی سن اوتوز دورت  یاشا یتیپ سن
(ترجمه: ای مختومقلی! تو تا این سن و سال به هر کاری دست زده ای و با خیلی ها نشست و برخواست کرده در پی لذت بودی. حال که به سی و چهار سالگی رسیدی از این دنیای فانی چه دیده ای؟ و چه حظی برده ای؟)


شاعر در این دوشعر تاکید میکند که عمر خود را قبل از 34 سالگی در غفلت گذرانده است اما حال فهمیده است که دنیا فانی و محل گذر است:
یالانچی دا یایلاب آلتمیش یانه ال گردینگ/فانینی باقی بیلدینگ یل دک اوسدینگ یوگوردینگ
دوستنگا آزار بردینگ دوشمانه یوز اوگوردینگ/ بیلدینگ بی وفا دور بقاسی یوق بو یوردینگ
اوتوز دورت یاشا یتدینگ بو جهان دا نه گوردینگ/ قرآنه قولاق قویوب فرمانه نظر ایله


به باور مااین واقعه عظیم که منجر به انقلابی بزرگ در مختومقلی شده است غیر از مرگ اولین استاد و پیر طریقتش دولت محمد آزادی چیز دیگری نمی تواندباشد. لذا مختومقلی با مشاهده مرگ دولت محمد آزادی به خودش نهیب می زند که « تا حالا که گمان میکردی نامیرا هستی حال بدان که برای عمر آدمی هیچ اعتباری نیست و تو نیز رفتنی هستی.»
(اولمز من دییب دوشمه سین گونگلونگ بوگمان ایچره/ عمره یوقدیر اعتبار گچرسن زمان ایچره)
با دلایلی که ارائه شد چنانچه مختومقلی در زمان وفات دولت محمد آزادی بسال1760 میلادی 34 ساله بوده باشد،ولادت ویمصادف با سال 1726میلادی خواهد بود.

خلاصه:
-آنچه را که در تاکنون خصوص سال های ولات و وفات مختومقلی گفته اند مبنای درستی ندارد.
-مختومقلی 34 ساله بوده است که وفات دولت محمد آزادی پیش آمده است.
-وفات مختومقلی مصادف با قدرت یابی آقامحمد خان قاجار و بروز جنگ های خانگی بین یموت و گوکلان بوده است.
-مختومقلی شاهد دو حمله سهمگین آقامحمد خان قاجاربه یموت ها و گوکلان ها نبوده است. وی قبل از آن حملات از دنیا رفته است.
-برغم ادعاهای برخی محققین، مختومقلی فراغی در سال های پایانی قرن هیجدهم و یا سالهای نخستین قرن نوزدهم در قید حیات نبوده است. این ادعاها معمولاً به اتکای روایت ها پیش کشیده شده اند.

با احترام: گلدی نظری
این مقاله گزیده ای از کتاب در دست تالیف این حقیر تحت عنوان "مختومقلی و زمانه او" می باشد.

نوشتن دیدگاه

مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرات لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
- نظرات بعد از ویرایش ارسال می‌شود.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

 

ترکمن سسی

turkmensesi

تبلیغ

 

نوین وب گستر