c_300_250_16777215_10_images_000-----.jpg

 

ترکمن سسی-شیخ سلیمان الرحیلی،استاد جامعه اسلامی عربستان و مدرس حرم نبوی رسول اکرم(ص) است.

یکی از شاگردان وی،در تماس با سایت ترکمن سسی متنی از سخنرانی وی را جهت انتشار برای ما ارسال کرده است.

 

سلمان الرحیلی در سخنرانی خود موارد دقیقی از قواعد و ضوابط تکفیر را بیان می کند که مطالعه آن خالی از لطف نیست.

 

متن زیر ارسالی دوست عزیز دانشجوی ما از شهر مدینه عربستان است.

 

به اختصار می گویم،تکفیر عبارت است از حکم به کفر و بر دو نوع است،اولی حکم بر کفر عمل است،و این نوع نزد علما تکفیر مطلق نامیده می شود.

 

دیگر حکم بر کافر بودن انجام دهنده عمل و یا شخص مشخص و این نوع تکفیر معین نامیده می شود.

ممکن است علما بگویند فلانی کافر است و منظور آنها معنای اول باشد،یعنی این شخص مرتکب عملی است که آن عمل کفر است،یعنی استحقاق کفر دارد نه اینکه بر این شخص بصورت مشخص حکم کفر بدهند.

 

تکفیر به معنای حکم کردن بر یک انسان که او کافر است بر دو نوع می باشد.

 

تکفیر صحیح،که عبارت است از تکفیر کردن توسط کسی که شایسته تکفیر کردن است بر کسی که شایسته تکفیر شدن است.تکفیر کردن از سوی کسی که حق تکفیر کردن دارد بر کسی که شرایط تکفیر شدن در وی موجود باشد و موانع تکفیر در وی موجود نباشد،پس اینچنین تکفیری درست است و رد نمی شود.

وتکفیری که ظلم و تجاوز از حد است،به این صورت که کسی حکم تکفیر می دهد که شایسته حکم دادن نیست،یا حکم تکفیر برای کسی صادر می شود که شایسته نیست بر وی حکم کفر داده شود.

و ما در اینجا درباره چیزی حرف می زنیم که امروزه از لفظ تکفیر فهمیده می شود که عبارت است از حکم کفر بر مسلمان،به این معنی که از دین اسلام به دین کفر خارج کرده می شود.

انشاالله در این موضوع قواعد مفیدی ذکر می کنم از جمله،اصل کلی در مورد مسلمانان حکم بر اسلام اوست،هر کسی که اسلامش ثابت شد اصل در مورد وی اسلام است،هر کسی شهادتین گفت اصل در مورد وی اسلام است،به همین دلیل علما می گویند:هر کسی که اسلام او به یقین ثابت شود،اسلامش جز با یقین سلب نمی شود.

هر کسی که در مورد وی حکم بر اسلام دادیم،اصل در مورد وی اسلام است.و قاعده ی شرعی این است که به اصل تمسک می شود تا زمانی که خلاف آن ثابت شود.

پس واجب شرعی این است که هر کسی که اسلام او ثابت شد شرعا واجب است که به حکم اسلام وی تمسک شودتا زمانیکه ثابت شود وی کافر است،و این اصل بسیار مفیدی است و مفید بودنش را در کلام توضیح خواهیم داد.

اگر به تو خبر رسید که شخصی از مسلمانان کافر است یا عمل کفر انجام می دهد،چند چیز بر تو واجب است،اول اینکه اطمینان بیابی که وی این حرف را گفته یا این کار را انجام داده است.هر چیزی که نقل شود صحیح نیست،مخصوصا در این مورد.در این مورد اکثر نقل ها دروغ است،چون غالبا اینگونه است که متجاوزین در تکفیر،ابتدا حکم به کفر می دهند سپس دنبال سبب کفر می گردند،مثلا در مورد حکام حکم به کفر می دهند و سپس دنبال اسباب کفر می گردند،اگر پیدا کردند که هیچ،وگرنه از پیش خودشان اسباب دروغین می سازند و غالبا نقل ها ساختگی و دروغین هستند.

پس واجب است که اطمینان بیابی که این شخص آن چیز را گفته و انجام داده است،و در این مورد مسئله از سه حالت خارج است،اول اینکه ثابت شود وی نگفته یا انجام نداده است.دوم آنکه ثابت شود وی گفته یا انجام داده است،سوم آنکه مردد باشیم نه این چیز ثابت شده باشد و نه رد،مسئله اینجا احتمالی است.

اگر ثابت شود که وی نگفته یا انجام نداده ادعا از اصل باطل است،اگر ثابت شود وی گفته یا انجام داده در این حالت قاعده دیگری دارد،و اگر شک کردیم،در حالت شک همیشه به اصل تمسک زده می شود.اصل در مورد وی چیست؟اسلام.

پس اصل این است که وی کفر نگفته یا مرتکب کفر نشده است،پس اگر نزد ما سخن یا عمل کفری ثابت نشد،این سخن یا عمل را از مسلمان نفی می کنیم،اگر چه احتمال آن وجود داشته باشد.

 

اگر ثابت شود که وی مرتکب سخن کفر یا عمل کفر شده است،آیا همان لحظه او را تکفیر می کنیم؟نه لازم است که اطمینان بیابیم این سخن یا عمل نزد علما کفر است،هر چیزی که در جامعه کنونی به آن کفر گفته می شود کفر نیست،ما امروزه می بینیم که این متجاوزین در تکفیر به خاطر تابعیت یک کشور تکفیر می کنند،به خاطر هویت وطنی تکفیر می کنند،بخاطر قوانین راهنمایی رانندگی تکفیر می کنند،در حالیکه هیچ کدام از اینها کفر نیست.

پس باید اطمینان بیابیم آیا این سخن یا عمل نزد اهل علم کفر است؟در اینجا یا ثابت می شود که کفر است یا ثابت می شود که کفر نیست،و یا مسئله نیاز به شرح و تفصیل دارد.

گفته می شود:فلان حاکم کافر است،چرا؟می گویند چون به قوانین راهنمایی و رانندگی دستور می دهد،نگاه می کنیم آیا قوانین راهنمایی و رانندگی کفر است؟جواب:این قوانین نه تنها کفر نیست بلکه حرام هم نیست،بلکه از ولی امر چنین چیزی مورد انتظار است.چون انتظار از ولی امر این است برای آن چیزی تلاش کند که برای مردم بهتر است،این قوانین مخالف شرع الله نیست،بلکه از ولی امر اینچنین چیزی انتظار می رود که امور زندگی شان را نظم ببخشد،پس ثابت شد که کفر نیست،مسئله به پایان می رسد.

اگر ثابت شود کفر است،آنگاه قاعده دیگری دارد،باید درآن تفصیل و شرح باشد.

گفته می شود فلانی کافر است چون صلیب پوشیده است،در اینجا پوشیدن صلیب به صورت کلی کفر نیست،بلکه زمانی کفر می شود که شخص به خاطر تعظیم و بزرگداشت آنرا پوشیده باشد،اما اگر به دلیل دیگری پوشیده باشد کفر نیست،اگرچه عملی است که از آن نهی می شود.

گمان می کنم شما از نظر سنی کوچک باشید(خطاب به دانشجویان و جمعیت حاضر)،اما مدت ها قبل ساعت سوئیسی بود که مشهورترین ساعت موجود بود و داخل آن صلیب بود،مردم عادی آنرا ساعت مادر صلیب می نامیدند،شخص توصیه می کرد و می گفت:ساعت(مادر صلیب)را برایم بیاور،چون بهترین نوع ساعت بودآنرا به دست می کردند و هدفشان به دست کردن صلیب یا بزرگداشت صلیب نبود،بلکه به خاطر ساعتش آنرا می پوشیدند این کفر نیست.

شخصی پیراهن یکی از تیم های ورزشی را بر تن می کند و در آرم این تیم ورزشی صلیب وجود دارد،این شخص پیراهن را بخاطر بزرگداشت صلیب نپوشیده است،بلکه بخاطر خود پیراهن آنرا پوشیده است،ما او را از این کار نهی می کنیم ولی عملش کفر نیست،همچنین هر چیزی که مردم بگویند صلیب است صلیب نیست.

بسیاری از نقش ها،مانند این نقش ها در مسجد(منظور مکان سخنرانی)اگر بخواهی دقت کنی و پیش خودت تخیل کنی آنرا صلیب می بینی،یک بار به شیخ ابن عثیمین اینچنین چیزی گفته شد،ایشان گفتند:هر چیزی که متقاطع باشد صلیب نیست،اگر زیر آفتاب به این صورت بایستی(منظور باز کردن دستان) صلیب ساخته ای،چون سایه ات صلیب می شود و در واقع صلیب نیست بلکه به شکل صلیب است.

بسیار خوب،ثابت شد که این عمل یا سخن کفر است و ثابت شد که شخص آنرا گفته یا انجام داده است و ثابت شده است که کفر می باشد،آیا او را تکفیر می کنیم،جواب نه،یک قاعده دیگر وجود دارد،باید شروط جمع شود و موانع از بین برود،ممکن است یک مانع باشد که مانع از تکفیر شود.

ای برادران!معاذ(رض)هنگامیکه پیامبر(ص)وی را به برخی از نواحی فرستاد،هنگامیکه پیامبر(ص) را دید بر او سجده کرد،چون دیده بود اهل قوم بر بزرگانشان سجده می کنند،با خودش گفت:پیامبر(ص)برای سجده شایسته تر است،پیامبر (ص) بر او گفت:ای معاذ این چیست؟و سوال پیامبر دلالت بر تفصیل دارد،گفت:ای رسول الله فلان چیز و فلان چیز را دیدم،فرمودند شایسته نیست که کسی برای دیگری سجده کند،و اگر قرار بود من کسی را به سجده امر کنم،زن را امر می کردم که برای شوهرش سجده کند.

در ابتدای امر که مسلمانان به مدینه آمدند شراب حرام نبود،حمزه(رض)به همراه برخی از یارانش شراب نوشیدند و سویق می خوردند،کنیزی گفت:ای حمزه آیا سویق می خوریم و شتر دم در است؟برخواست و شتر را کشت و شتر متعلق به علی(رض)بود،علی (رض) پیش پیامبر رفت و از او شکایت کرد،پیامبر به همراه بعضی از اصحاب خویش پیش آنها آمدند و در مورد آن موضوع با پیامبر سخن گفتند.

حمزه(رض)به آنها گفت:آیا جز این است که شما بندگان پدرم بودید؟یعنی گویی به پیامبر(ص)می گفت:تو چه کسی هستی که با من حرف میزنی؟تو اصلا بنده پدرم بودی،و این سخن اگر به پیامبر(ص)گفته شود در جای خودش کفر است،اما انس (رض) می گوید:پیامبر متوجه شد که او در حالت مستی است،او را ترک کرد و خارج شد.

 

اگر شروط جمع شد و در ظاهر موانع منتفی شد،در این زمان مسئله از سه حال خارج نیست.

شروط جمع نشده و مانعی وجود دارد،در این حالت تکفیر کنار گذاشته می شود.

حالت دوم اینکه ظاهراشروط جمع شده و موانع منتفی شده،این حالت خاصی دارد که در مورد آن سخن خواهیم گفت.

حالت سوم اینکه مسئله برای ما روشن نشده،اگر مسئله روشن نشده باشد به نفی برمی گردیم،چون اصل بر اسلام است.

 

اگر ظاهرا شروط جمع شد و موانع منتفی شد،آیا مبادرت به تکفیر می کنیم؟نه،قاعده این است که حکم دادن به اهل آن بر می گردد،الله تعالی تو را به تکفیر کردن مکلف نکرده است و شخص کامیاب با برداشته شدن مسئولیت از گردن خویش خوشحال می شود،خودش را در تنگناهایی که الله تعالی او را به آن مکلف نکرده وارد نمی کند، و الله عزوجل در مورد منافقین می فرماید:(و چون خبری حاکی از ایمنی یا وحشت به آنان برسد انتشارش دهند و اگر آنرا به پیامبر و اولیای امر خود ارجاع کنند،قطعا از میان آنان کسانی هستند که آن را دریابند.)

و چیزی بالاتر از حکم کفر دادن بر مسلمان وجود ندارد،حالت منافقین و کسانی که به آنها شباهت دارند این است که به اینچنین اموری مبادرت می کنند و مسئولیت آنرا بر عهده می گیرند،در حالیکه شایستگی آنرا ندارند و حالت اهل ایمان این است که می گویند:حکم دادن در این مسائل برای ما نیست،و حکم را به اهل حکم دادن واگذار می کنند،به سنت و علمای سنت واگذار می کنند.

و این فایده کلام الله عزوجل است که می فرماید:(و اگر آنرا به پیامبر ارجاع کنند...)یعنی در زمان زندگانی اش و پس از وفات ایشان به سنت ایشان(و اولیای امر خود ارجاع کنند)یعنی به کسانی که نسبت به سنت عالم هستند و پیش اهل بدعت نباید برود،چون بعضی از اهل بدعت مطلقا تکفیر نمی کنند حتی کسی را که تکفیر بر وی ثابت است،و بعضی از آنها نسبت به هر کس بغض داشته باشند او را تکفیر می کنند،بلکه پیش اهل سنت،اهل عدل و انصاف می رود.

سپس هر کسی از علمای سنت در مورد آن حرف نمی زند،خداوند در قرآن می فرماید:(قطعا از میان آنها کسانی هستند که آنرا در یابند)اهل بصیرت و استنباط هستند که حکم می دهند.بسیار خوب،در اینجا یا حکم اهل علم در مورد تکفیر را می دانیم یا حکم اهل علم در مورد عدم تکفیر را می دانیم و یا اینکه نمی دانیم.

 

اگر حکم آنها بر تکفیر را دانستیم که حالت خاص خودش را دارد،و اگر حکم آنها بر تکفیر نکردن را دانستیم که تکفیر نفی می شود.و اگر حکمشان را ندانستیم اصل بر اسلام است.

پس اگر حکم آنها مبنی بر تکفیر کردن را دانستیم معتقد به کفر این شخص معین می شویم چون علمای اهل سنت بر کفر او حکم داده اند،اما لزومی ندارد که در این مورد حرف بزنیم مگر زمانیکه مصلحت شرعی در میان باشد،پس اعتقاد داشتن به حکم و سخن گفتن در آن به مصلحت بستگی دارد.

عزیزانم،آیا نمی بینید که پیامبر(ص)منافقین یک به یک می شناخت و ضرر منافقین بر اسلام از کفاری که صریحا به کفر اقرار می کردند بیشتر بود،با این حال هیچ کس را نسبت به اسامی آنها آگاه نکرد جز حذیفه(رض)،با آنکه مطمئن هستیم که پیامبر(ص)معتقد بود آنها منافق هستند و جایشان در درک اسفل آتش است،اما مصلحت شرعی اقتضا می کرد که اسامی آنها را آشکار نکند،و چه کسی را از اسامی آنها با خبر کرد؟!حذیفه(رض) و حذیفه هیچ کس را با خبر نکرد،حتی این روایت ضعیف است که می گوید،عمر(رض)به حذیفه(رض)می گفت:آیا من از آنها هستم،او را باخبر ننمود،زمانیکه اصرار کرد گفت:نه از آنها نیستی و بعد از تو هیچ کسی را با خبر نمی کنم،همچنین در این روایت نیامده است که اسامی کسی از آنها را برده باشد،بلکه فقط نفاق را از عمر(رض)نفی کرد.

بنابراین پس از همه این مراحل برای سخن گفتن در این موضوع باید به مصلحت شرعی توجه کرد.

بنابراین این بابی است که مسئله تکفیر را برای ما ضابطه مند می کند،تکفیر را بصورت مطلق نفی نمی کند و به صورت مطلق اثبات نمی کند،بلکه با اصول شرعی و بر اساس آن چیزی که دلایل بر آن دلالت دارد تکفیر را ثابت می کند.

همچنین یک نکته مهم را یاد آور می شوم،ای برادران آیا یک مسلمان مومن کامیاب،از اسلام مردم خوشحال می شود یا از کفر مردم؟از اسلام مردم،اگر باخبر شود که شخصی وارد اسلام شده خوشحال می شود،اگر برایش ثابت شود که فلان شخص از مسلمانان کافر نشده خوشحال می شود،اما کسی که قلبش با هوی پر شده مسئله برایش بر عکس است.

اگر در مورد یک حاکم بگویی که این حاکم مسلمان است چون با توجه به اصول شرعی بر اسلامش حکم کرده می شود،صورتش سیاه شده،عصبانی می شود،متنفر می شود و تهمت هایی به تو می زند که به کفار اصلی این تهمت ها را نمی زند و این بر خلاف فطرت است و بر خلاف اصل در میان مسلمانان می باشد،اما هوی سبب کور و کر شدن می شود.

 

 

شیخ سلیمان الرحیلی در پایان سخنانش مردم را به تبعیت از سنت پیامبر اکرم(ص)،صحابه ایشان و بزرگان دین تشویق کرد تا از مسائل افراطی و انحرافی در امان بمانند.

 

 

نوشتن دیدگاه

مخاطبان گرامی، برای انتشار نظرات لطفا نکات زیر را رعایت فرمایید:
- نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
- نظرات حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های اسلامی منتشر نمی‌شود.
- نظرات بعد از ویرایش ارسال می‌شود.


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

 

ترکمن سسی

turkmensesi

تبلیغ

 

نوین وب گستر